بازم سلام ..... باز هم یه رمان دیگه که اسمش اسمان اذره و از نظرم خیلی قشنگه ....
این رمان درمورد یه دختر روستایی که با یه پسر فقیر عقد میکنه و بعد برای کنکور تمرین میکنن و دختره دکتری قبول میشه و پسره معماری ولی دانشگاه ازاد .. با تشویق دختره درسشون رو ادامه میدن تا اینکه تو تهران به وضع بدی میوفتن و ازشون دزدی میکنن و شهریه دانشگاه پسر رو میدوزدن .. بعدش هم اتفاقاتی میوفته که پسره به عنوان یه خواننده کارش رو شروع میکنه و کم کم باهمسرش بد میشه .... در اخر هم با ماجراهای زیاد طلاق میگیرن .. دختره زندگی سختی رو میگذرونده و حتی مدتی معتاد میشه ولی بعدش با سردی دنبال درس میره و به کارهایی دست میزنه که بی نهایت وحشتناک هستند .. تا اینکه یه مرد به نام جانیار وارد زندگیش میشه و سعی میکنه اونو با همسرش اشتی بده و ...
خیلی باحاله ولی بقیش رو نمیگم که مزش بپره خودتون بخونید ! فعلا